Sunday, September 23, 2012

پرواز

پرواز


با این تن آش و لاش می گوئی
زخم ناپذیر است عشق

خانه ام در سکوت سپید کاغذ
روی میز معطل مانده
خدای خوب خانه!
این خانم ها چقدر می خوابند؟

در این زمانه، یعنی، بیدار باید باشی
وگرنه وقتی خوابیده ای
چقدر زیبائی

خواب دیدم در و دیوار شهر
موسیقی را می رقصند
خواب دیدم شهیدان زنده اند و
کوچه ها و خیابان ها را
به گل ها و پرندگان واگذاشته اند
بن بست لاله اواخر هزاردستان می رود
خیابان شکوفه چنان شکفته پرپر می زند
که به میدان کبوتر نرسیده گوشواره ی گیلاسی است

به مادرم که جوان تر از من بود گفتم
ببین چه  شهر قشنگی داریم، گفت
می دانی چه بهائی برایش داده ایم؟

نکند خوشبختیم ما
که این دوران غریب را نفس می بُریم

با این همه رد پائی از ما باقی نخواهد ماند
کسی نخواهد دانست
سمت قبله کجا است
و گفت و گوی چشمان بنفش تو را
کسی نخواهد خواند

پرنده های مردنی
آخر کدام پرواز را به خاطر بسپارند؟

اصفهان، اردیبهشت 1390