بلیت برگشتش را جا گذاشت
تا شب های دوری ام را به روز کند
*
حالا نوبت زیتون است و
استکان و شکستن
که بیتو شیشه ها
خیالات خالی رژه می کنند
*
بوی خوشت چنان پیچ پله را
ردّ ِ راه رو می رود
که می بینمت
نرفته ای تا برگردی
*
برگرد
*
خط دوسویه دایره ای را
سرگردانی می کند
که بیضی تر از لهیده است و
زنگ تلفن
اتاق را غیبت می رود
*
عزیمتی همیشه را آواره ایم
با همین هواها پروبال کن
هوای کسب اقامت بارانی است
*
مپرس کیستم که چه می کنم
برگرد
گفتن هنوز نمیداند کودک
نیست
آغوش مادر است
*
به کجا دیر آمدی تو
من از کجا زود رفته ام
کجاها به هم نرسیده ایم و
زیتون ها رسیده اند و
دیگر خدای را برگرد
**
اصفهان، خرداد 1387