tag:blogger.com,1999:blog-355385562024-03-14T04:10:58.927+01:00امیرحسین افراسیابیشاعر، نویسنده، مترجم، معمار
از دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران و AA, Architectural Association, School of Architecture,Londonامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.comBlogger25125tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-39288142974006165242012-09-23T00:57:00.002+02:002012-09-23T01:08:09.796+02:00پرواز
<!--[if gte mso 9]>
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
<![endif]--><!--[if gte mso 9]>
امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-77483035296279277332011-08-16T22:16:00.001+02:002011-08-16T22:19:07.955+02:00گفت و گو درباره ی شعرهای امیرحسین افراسیابی تابستان 1389 زاون: ما از آخرین کار آقای افراسیابی آغاز می کنیم، از چارچوب یا محتوای کار هرطور که شما فکر می کنید مزاجی: من گفتگوی جامع و همه جانبه ای در مورد کتاب نمی توانم داشته باشم، تنها مطالبی را که به نظرم می رسد و فکر می کنم لازم است طرح شود خدمتتان بیان می کنم. شاعرانی را که سالهای شاعریشان یا بخش بیشتر آن را در خارج از کشور گذرانده اند، به اعتقاد من به دو گروه می توان تقسیم کرد: 1- امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-90028033326906400182010-10-31T12:14:00.004+01:002010-10-31T12:42:41.469+01:00به خانه که برگشتمبه خانه که برگشتمخیابان برگشته بود واتاق نشیمن نمی توانست بنشیند*آدرس ها را از بر باشیو اسم دربان ها را*تمام شوفاژهای دنیاخوابم از سرما نمی برند*عشقی که آواره شدهمین کفشی است که خیابان در پنجه هایت می زندهمان دالانی استکه ترسش از تاریکی آواز می خواند*صدای کفشتپا برهنه میان حرفم دوید و یادم رفت*مادر می گوید: این بچه رو نصف شبی نفرس بیروندنیا آخر می شه اگه یه ساعت سیگار نکشی؟*دالان دراز بود و سید امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-65708912323621290192010-10-26T12:54:00.006+02:002010-11-23T09:07:45.074+01:00و دیگر این که هنوز زنده امو دیگر این که هنوز زنده امو ملالی نیستجز دوری کسیکه مثل هیچ کسی دوری نمی کند*امسال روی کدام حیوان می گردیم؟*لنگر برگرفت کشتی و رنگ غروب بندر را با خود رفتدر بازگشت آمده بودیمدلتنگ ِ آن ها که می رویم و باز نمی گردند*دیشب تمام کوچه های شهر رابا چراغدنبالت گشتم*اما هوا چقدر اینجا گفته می شود که عالی می باردکاشکی تو هم نگفته همین جا می بودیزیر باران می شد دوش آفتاب بگیریمکافه ی تیکراننوشابه ی حلال امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-52826175151369118312010-08-11T08:34:00.006+02:002010-08-11T08:54:44.484+02:00نامه ای نرسد*
نامه ای نرسد
نامه های قدیمی را از نو بخوانبگو هنوز دوستم دارد
***
از دوردست می آید
بلند و به آغاز هیچ می رسدمیراثی گران بها
اندوه
تا سراغ گیرد
سراغ گیردهزارباره بپرسی از خود
به راستی هنوز دوستم دارد؟
اصفهان، خرداد 1387امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-2480459081199111512010-01-31T09:35:00.014+01:002010-02-02T08:41:26.040+01:00صبح جمعه ای از یک شنبه***
بعدازظهر روزی از یک شنبه
یکی از ما نقش قربانی را تمام کند
وگرنه این نقاشی ِ ناتمام به حراجمان خواهد رفت
*
ماه ِ دیرکرده به بانگ خروس آمد
*
روز ِ پیش ازیک ظهر بهاری
یکی از ما اندازه اش را دور اندازد
وگرنه این تصویر ِ نامتصور
پیش از آن که خروس ساعتش را میزان کند
در قاب قیچی مان خواهد کرد
*
ماه اگر میزان باشد
آب های پایین را بالا خواهد آورد
و کفر بی اندازه ی قاب ساز را
که چرا امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-47946333177126343922009-12-26T23:06:00.005+01:002010-02-02T08:43:09.579+01:00بلیت برگشتبلیت برگشتش را جا گذاشتتا شب های دوری ام را به روز کند*
حالا نوبت زیتون است واستکان و شکستنکه بیتو شیشه ها خیالات خالی رژه می کنند*
بوی خوشت چنان پیچ پله راردّ ِ راه رو می رودکه می بینمت نرفته ای تا برگردی*
برگرد*
خط دوسویه دایره ای را سرگردانی می کندکه بیضی تر از لهیده است وزنگ تلفناتاق را غیبت می رود*
عزیمتی همیشه را آواره ایمبا همین هواها پروبال کنهوای کسب اقامت بارانی است*
مپرس کیستم که چه امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-14604591915703446352009-12-16T08:46:00.005+01:002010-10-26T13:27:04.307+02:00در وطن خویش غریببعد از بیست سال از غربت برگشتم تا معنای این عبارت اخوان را بفهمم: "... در وطن خویش غریب". یعنی آن طور که باید بفهمم، نه آن طور که پیش از تجربۀ غربت گمان می کردم می فهمم یا تو گمان می کنی که می فهمی امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-77226345420754259402007-10-23T18:52:00.000+02:002007-10-26T14:52:34.727+02:00کلیدامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-50892993089104452922007-10-20T19:13:00.000+02:002007-10-23T18:54:52.647+02:00مصاحبه با روزنامه ی خدابیامرز شرقامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-4453717685748474302007-10-20T18:42:00.000+02:002007-10-22T07:57:18.913+02:00عشق گاهی نیاز به خوابیدن نمی داندامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-50790414416984169362007-06-05T23:58:00.000+02:002007-07-02T09:07:00.076+02:00فرانکفورتهنوز فرانکفورت مرکز دنیا است<?xml:namespace prefix = o />برلین، نشسته پای ِ تختش، تاریخ خمیازه می کند*دم جنبانکی چنان جنبید امروزکه سنگ و نیم کت و درختبی آن که حتا جنبشی را آغاز کنندبر جای شان، به پیش باز ِ، زلزله رفتند*حالا مرکز دنیا منمکه با دنیاقرار عاشقیّت دارم*می گویم بهتر نیستتمام این کتاب ها رابه شعله ی آتش بسپاریم؟*یک دهن برای من بخوان جانم!اهورمزدا اهریمنم، خبر نداری؟ مدت هاستجهان را امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-63576038832152859262007-06-04T23:53:00.000+02:002007-10-24T08:49:21.434+02:00من از کجا می دانستمامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-22633130549704199482007-06-03T20:28:00.000+02:002007-06-13T08:45:50.757+02:00اگر قرمز بود خراب نبودشب هایم در کوچه های نیاوران
سرگردان سربالایی های پنجره ی ماه و
<?xml:namespace prefix = o />روزهایم را تلفن خانه های پاکستانبه محله های پرت ِ رتردام پرتاب می کنند*تو نیستی که ببینی چه قدر نیستیو این که هلندی اش به انگلیسی اردو کشیده است*امروز هم دوباره خط، خراب است؟آچایعنی خرابی اش خراب نیستکه شاید باشد که نباشد*حالا دیگر زبانش را می فهممYes sir, gaat u gaan!*انگشت می رود تا شصت و چار سانتی متر ِامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-5289038146363179532007-06-03T20:13:00.000+02:002007-06-13T08:47:36.416+02:00نمی پرسماگر قرار ملاقاتی با تو ندارم<?xml:namespace prefix = o />از تقویم نمی پرسم امروز چند شنبه است*اگر دل تنگ شوماز دلم نمی پرسمچه مرگش است*اگر گم شده اماز هیچ پاسبانیهیچ آدرسی نمی پرسم*اما اگر درخت روبه روی خانه ام دوباره به بار بنشینداز برگ ها خواهم پرسیدسراسر زمستان کجا بودید رتردام، ماه مه 2007
امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-25279225146235688512007-05-12T20:51:00.001+02:002007-05-12T20:56:17.385+02:00شعرهای حاشیهامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-26748478207103165952007-04-23T19:02:00.000+02:002007-08-09T23:25:51.763+02:00بازگشترفتم به سالهای دور برگردم آنجا هم امروز بود و برفی سنگین باریدهبود و سال زمستانی در آخرین نفس هایم خرناس میکشید و خوابگردی میکرد * دیدم چهگونه برف را میبارند و عاشقان شبزده در مستی شراب و شمع و شاهد و شلاق چهگونه عشق را میورزند * هنوز خواب ِ سفر در چشمانم بود باری بهدوش داشتم از بیست سال دربهدری بهار دیرآمده از دوردستها گویی که سالهای سال در کمین نشسته باشد درامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-41720429819378464702006-12-25T21:06:00.000+01:002007-02-10T12:45:46.359+01:00بالالایکاکفشام گِلی ان تو نمیام فرش های عتیقه ات کثیف می شن بند ِ کفشم گره ی کور خورده جورابام سوراخ ان می ترسم کفشامو باز گم کنم * «در سطر ِ رو به خانه مِه آغاز می شود» * آن گوشی ِِ لعنتی رو بذار سر جاش بیا دم ِ در ببین هوا چه قدر تازه تره * حرفی برای ِ درد ِ دل میان ِ کوچه و دالان در دل دارم فکری برای درد ِ سر میان ِ پله و سردر در سر دارم * باران باد آفتاب کوچه پیش ِ چشم ِ امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-76170498825744131982006-12-02T21:32:00.002+01:002006-12-20T05:11:10.758+01:00درگاه خانه کوتاه است >>> ادامهامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-34494190472128381152006-11-28T09:29:00.001+01:002010-10-26T13:33:30.734+02:00عروسهر روز سر به شیشه می کوبد<?xml:namespace prefix = o /> باز می کنم و ردّ ِ پروازش را پی می گیرم * با این همه شتاب کجا می رودکه باز فردا این جا است؟ * و این عروس ِ چینی آن پایینمیان ِ دوربین هاو دسته گل هاچقدر ببین زیبا است * عروس را بردندتو قهوه را بگذارتا منکیکی بگیرم از این نانوای ِ نبش ِ خیابان رتردام، سپتامبر 2005امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-76782679472849641162006-11-24T09:50:00.000+01:002007-09-03T16:17:05.841+02:00کارنامهپشت درخت کوچه مادر ایستاده است نه می آید نه می رود ایستاده است و خانه را می پاید با دست های اسفنجی اش پوست ترک خورده را نوازش می کند پایین که می روم رفته است و درخت بوی صابون رخت شویی می دهد مادام دیانا مدام دانه می ریزد نشسته است روی نیم کت و ساق های چاق واریسی اش را از هم چنان گشوده است که گویی می خواهد تمام کبوتران ول گرد رتردام را زیر تور دامنش به دام اندازد ساراامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-686075385418757802006-11-24T09:24:00.000+01:002006-11-24T09:28:58.161+01:00دستمال برای رجب بذر افشان***
پیش تو دستم خالی است که فاتحه ی تمام جمعه شب ها را سال ها پیش خوانده ام در این بازی همه بازنده ایم در شلوغی بازار است که سهم چارشنبه ها فراموش می شود <!--[if !supportEmptyParas]--> *<!--[endif]--> بیا به شهرداری کلک بزنیم گره ی دستمال را باز کنیم بگذاریم گردوها مان آن قدر قل بخورند تا اشک آسمان در آید شاید این شهر روزی جنگل گردو شودامیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-41004793207022703942006-10-29T13:30:00.000+01:002006-11-26T17:27:40.723+01:00بی عنوان ببین به جای ِ علف از میان ِ سنگ فرش ِ خیابان نقش ِ دو روی ِ شیشه های ِ شبستان می روید دروازه ای دو چهره از درون و بیرون باز- بسته می شود * <!--[if !supportEmptyParas]--> <!--[endif]--> از گردباد ِ زن و انفجار ِ مرد جیوه های ِ پشت ِ زمین ریخت حالا به جای من تویی که ناپیدایی
*
<!--[if !supportEmptyParas]--> <!--[endif]--> و بار ِ دیگر ماشین ِ ظرف شویی باید در اتحادیه ی خدمت امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-1160687932963617082006-10-12T23:12:00.000+02:002006-10-30T13:26:38.238+01:00سنجاقکمی گویم: نگاه کن سارا، سنجاقک روی کتاب ِ منطق صوری، آن جا نیست تا بگوید: می بینم دستت را بکش <!--[if !supportEmptyParas]--> *<!--[endif]--> تکان ِ دستم را سنجاقک پرید و رفت <!--[if !supportEmptyParas]--> *<!--[endif]--> دیدم نشد صدا کردم: سارا! نبود تا بگوید: این نشانه ی چیزی حتمن باید باشد <!--[if !supportEmptyParas]-->* <!--[endif]--> نکند قرار باشد فردا انگشتی روی دکمه ای امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-35538556.post-1160611166664845432006-10-12T01:56:00.000+02:002006-10-30T13:11:39.327+01:00عجب روزی عجب روزی اینو من گفتم شب داشت یواش یواش می شد که سعدی گفت شب است و شاهد و شم خانوم جون از اون اتاق جیغ کشید بچه ها اول شاش کنین بعد برین بخوابین*
<!--[if !supportEmptyParas]--> <!--[endif]--> بعد کِی بود که اِنقَد بعدتر شد*
<!--[if !supportEmptyParas]--> <!--[endif]--> بس که خوابمون میاد تلفن خواب تو خواب می شه تو می ری بخوابی من از خواب می پرم دنیا اگه صاف بود با هم می امیرحسین افراسیابیhttp://www.blogger.com/profile/00935794908160400900noreply@blogger.com0